بهسلامتیِ آقاکمال!
نويسنده: یاکوب آرژونی
مترجم: ناصر زاهدي
ناشر: جهان كتاب
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: ۱۵۶
اندازه كتاب: رقعی – سال انتشار: ۱۳۹۳ – دوره چاپ: ۱ ۸۰۰۰۰ ریال مروري بر كتاب
… زونكن را زير صندليم گذاشتم و پياده شديم. صد متر آن طرفتر «مرغ سوخاري فريتس» بود. يك سالن با لامپ مهتابي، ميزها و صندليهاي پلاستيكي سبز، و پشت پيشخوان، يك مرد چاق داشت همبرگرها را پشت و رو ميكرد. خيلي شلوغ بود. پر از تُركها، دختران خندان و يك ميز پُر از محصلِ هِرهِركن كه شكمشان را از سيبزميني سرخکرده و کوکا پُر میکردند. ما مرغ سوخاری، سالاد سیبزمینی و نوشيدني سفارش داديم. من اول دو ليوان پياپي نوشيدم. مرغ سوخاري سرد بود و سالاد سيبزميني هم فقط طعم سركه ميداد.
«من اين شغل را دارم، چون كه به وكيل شدن كارم قَد نداد. من فكر ميكردم كارگاه خصوصي چيزي مثل پزشك خانواده است. با اينكه در مقابل بزنبزن و بكشبكشها و كثافت همه جا گير كاري از دستش بر نميآيد، اما شايد وجودش بتواند براي اين بابا و يا آن يكي مهم باشد. يك بار كه يك بزن بهادر قاتل را گرفتم، به من گفت كه از طرف يك غربتي دستگير شدن برايش كسر شأن است. گفت كه براي دستگيري او بايد يك تيم پليس بيايد. من به او گفتم كه خودم ترجيح ميدادم كه عوض او، خود آنها را توي زندان ببينم. به هر جهت… حالا ديگر برايم روشن است كه وجودم اصلاً و ابداً اهميتي ندارد. فقط كارم را تا آنجا كه از دستم بر ميآيد ميخواهم خوب انجام بدهم.»