بازی عروس و داماد
بلقیس سلیمانی
نویسنده در مجموعهداستان «بازی عروس و داماد» فقط در پی این نیست که داستانش را با کمترین جملهها و زمان ممکن به پایان برساند بلکه برخوردی که او با عناصر داستان دارد باعث موجزشدن داستانهای این مجموعه میشود؛ برخوردی کاملاً حداقلگرا.
سلیمانی میکوشد عناصر داستان را تا حد امکان به کوچکترین واحد تقسیم کند تا آنجا که دیگر قابل تقسیم نباشد و در این رهگذر گاه عنصری آنقدر کوچک شده که دیگر به چشم نمیآید؛ «دیه» و «ارقام» از این دستاند. البته داستانهایی نظیر این دو کمتر در کل مجموعه به چشم میآید و در باقی، دستکم چند عنصر لاغر ولی کارآمد هنوز سالم ماندهاند. از این که بگذریم، گویی سلیمانی با همه چیز سر بازی دارد وگرنه چرا باید در نامگذاری مجموعهاش هم بازیگوشانه اسمی را انتخاب کند که «بازی» دارد؟ بعد متوجه میشوی که رمان سابقش هم «بازی آخر بانو» است و نه نامش که خود رمان هم بازی است. بازی با شخصیتها، زمانها، عناصر داستان و حتی خود داستان از روند نوشته شدنش تا پایانبندی و از همه مهمتر بازی جبر و اختیار زمانه و جامعه و آدمها با گلبانو و بالعکس و بالاخره بازی با خواننده.