باران سیاه
قدرتالله ذاکری
قیمت: ۱۷۰,۰۰۰ریال
«باران سیاه» عنوان رمانی است از «ماسوُجي ايبوُسه» نویسندهی سرشناس ژاپنی که به فارسی ترجمه شده است.
«باران سیاه» از سوی روزنامهی «یومیوری» ژاپن عنوان «شفافترین و عمیقترین تصویری که از فاجعهی هیروشیما در ذهن ادبیات نقش بسته» را گرفته است. و حالا «قدرتالله ذاکری» این نویسنده را با مهمترین رمانش به خوانندهی فارسیزبان معرفی کرده است.
ایبوسه تا سالهای سال پس از فاجعهی اتمی «هیروشیما» دربارهی آنچه بر زادگاهش گذشت سکوت کرده بود، اما بالاخره سکوتش را شکست و «باران سیاه» را نوشت، او دربارهی انگیزهی نوشتن این رمان گفته است: «آخرش فکر کردم، بايد در مخالفت با جنگ چيزي بنويسم. “باران سياه” داستاني است که بعد از جنگِ ويتنام نوشتم.»
قدرتالله ذاکری در مقدمهی این اثر نوشته است: «ايبوُسه تا سال ۱۹۶۵ دربارهي هيروشيما چيزي ننوشت، اما خشم و اندوه ناشي از جنگ ويتنام در اين سال او را ناگزير به نوشتن “باران سياه” کرد. در واقع بعد از فاجعهي هيروشيما و ناگاساکي و ديدن فرجام سياه جنگ و قدرتطلبي افسارگسيخته، گمان ميرفت سر انسان به سنگ خورده است و ديگر هيچ جنگي به وقوع نخواهد پيوست. اما جنگ ويتنام شروع شد. در این هنگام او وصیتنامهی ادبی خود را نوشت تا آیندگان بدانند در هیروشیما چه گذشت.»
«کنزابوُرو اوئه» در سخنرانياش با عنوان «واقعگرايي و نيايش ايبوُسه»، ايبوُسه را بزرگترين نويسندهي قرن بيستم ژاپن ناميد و گفت: «ژاپنيها بيشک خوب موتورسيکلت ميسازند. کامپيوتر هم همينطور. اما ادبيات هم ميسازند. ژاپن ادبيات کلاسيک دارد و در اين اواخر بر پايهي صد و بيست سال زجر، ادبياتي نو ساختهايم. رفيعترين قلهي اين ادبياتِ نو هم، “باران سیاه” اثر ماسوُجي ايبوُسه است.»
براساس رمان «باران سياه» فیلمی هم به کارگرداني ايماموُرا شوهه ساخته شده است که در سال ۱۹۸۹ جوايزي از جشنوارهي کن دريافت کرد. این فیلم برندهی ۱۴ جایزهى بینالمللی شده است و ۲۷ بار کاندیدای دریافت جوایز بهترین فیلمنامهنویسی و کارگردانی از جشنوارههای معتبر جهانی.
«باران سیاه» ریشه در واقعیت دارد و نویسنده براساس مستندات تاریخی دربارهی آنچه بر زندگی آدمهای ناحیهی هیروشیما گذشت، آن را نوشته. جان هرسی روزنامهنگار مشهور مجلهی «نیویورکر» و نویسندهی کتاب «هیروشیما» این رمان را جانبخشی به کابوسهای مردمی میداند که بمب اتمی امریکا به سر ساکنان این مناطق آورد.
ایبوسه زندگی خانوادهای روستایی را دستمایه قرار داده است، زندگی دختری به نام «ياسوُکو» که با خانوادهی عمهاش زندگی میکند و «شيگهماتسوُ شيزوُما» شوهرعمهاش سرپرستی او را به عهده گرفته است.
مردم روستاي کوباتاکه در بيست و پنجفرسنگي شرقِ هيروشيما، ميگفتند ياسوُکو بيماري بُمبِ اتم دارد. ميگفتند آقا و خانم شيگهماتسوُ بيماري او را مخفي ميکنند. حتا افرادي هم که براي خواستگاري از ياسوُکو پيش همسايهها تحقيق ميکردند وقتي اين شايعه را ميشنيدند، منصرف ميشدند و پرسوجو را ادامه نميدادند.
چهار سال و ده ماه بعد از خاتمهي جنگ، زماني بود که سروکلهي خواستگار بسيار مناسبي براي ياسوُکو پيدا شد. طرف ارباب جوان يکي از خانوادههاي بااصلونسب روستاي يامانو بود. ظاهراً جايي ياسوُکو چشمش را گرفته و واسطهي ازدواجي را براي پرسوجو فرستاده بود. وقتي نظرِ ياسوُکو را پرسيدند موافقت خود را اعلام کرد. شيگهماتسوُ حواسش را جمع کرد تا اينبار دربارهي شايعهي بيماري اتمي حرفي زده نشود و گواهي سلامت را که پزشک درجهاول نوشته بود، براي واسطه فرستاد.
اما ماجرا ادامه دارد، این شایعه مثل خوره به جان شيگهماتسوُ شيزوُما و یاسوکو میافتد، آنها برای رد آن مجبور میشوند گذشته را شخم بزنند، بروند سراغ دفترهای خاطرات روزانهای که هر کدام از آن روزهای تلخ دارند، مرور خاطرات جنگ و مرور روزهای ششم تا ۱۵ اگوست ۱۹۴۵٫ این تازه آغازی است برای فاجعهای که یاسوکو و شیگهماتسو شیزوما انتظارش را نداشتند. رمان «باران سیاه» در ۳۷۰ صفحه و با ترجمهی قدرتالله ذاکری بهزودی از سوی نشر «گیسا» راهی کتابفروشیها میشود.